چه شباهتی میان آثار محمود دولتآبادی و گابریل گارسیا مارکز وجود دارد؟
کتاب «از خلسههای کویری تا جهان هزار تو» اثری است که به تفاوت و شباهت میان آثار محمود دولتآبادی و گابریل گارسیا مارکز پرداخته است.
کتاب «از خلسههای کویری تا جهان هزار تو» اثری است از حسین خورشیدی که به بررسی تطبیقی آثار محمود دولتآبادی و گابریل گارسیا مارکز پرداخته است.
در این کتاب به بررسی و مقایسه عناوینی چون آثار و سبک نویسندگی، مولفههای بومگرایی، توصیف مکانها، سبک زندگی، رسوم مذهبی و اعتقادات، آداب و رسوم، ارتباط با طبیعت، ارتباط با حیوانات، توصیف طبیعت، مشاغل، ابزار کار، خوراکی و نوشیدنی، مهاجرت، خشونت، سیاست، رفتار مردم با مسئولین و محیط زیست در آثار محمود دولتآبادی و گابریل گارسیا مارکز توجه شده است.
در بخش چکیدهای از این اثر که حسین خورشیدی به موضوع «توصیف طبیعت» در آثار هر دو نویسنده اشاره میکند آمده: «دولت آبادی در رمان «کلیدر» بیشترین توصیف را از طبیعت و کوه و دشت دارد. او با استادی تمام طبیعت را نقاشی کرده و آن را پیش چشم خواننده میگشاید. خورشید همچنان در لایهای از ابرهای خشک و بی رمق ابرهایی که شادی دل هیچ دهقانی را برنمیانگیختند گم بود اثر ابرهایی چنین تنها این بود که راه بر خورشید میگرفتند سودشان تنها نیرویی بود که به سرما میدادند. گزشی که به باد دلگیری را به حد میرساندند. ریگستان و کویر زیر سینه سردشان قاق کشیده و پوستهشان پنداری یخ بسته بود. چغر. اخمی چغر به چهره داشتند و با هر چه بود و نبود قهر مینمودند. پدری عبوس. فرزند مرده چرا باز زاده نمیشدند فرزندان؟ چرا باز نمی آمدند؟ رگباری!»
اغلب صفحات «کلیدر» حاوی توصیف است و بدون توصیفها این رمان بسیار کوتاهتر میشود بنای کار دولتآبادی بر توصیف گذاشته شده از این رونثر شاعرانهای در آن میبینیم که با جاندار انگاری نیز همراه است: اثر ابرهایی چنین تنها این بود که راه بر خورشید میگرفتند سودشان تنها نیرویی بود که به سرما میدادند. گزشی که به باد. دلگیری را به حد میرساندند.
ریگستان و کویر، زیر سینه سردشان قاق کشیده و پوستهشان پنداری یخ بسته بود. چغر اخمی به چهره داشتند و با هر چه بود و نبود قهر می نمودند.»
هدف از این توصیفات گذشته از نشان دادن موقعیت مکانی، بحث زیباشناسی و فاخر شدن نثر است. دولت آبادی با این نوع نثر تصویر سازی میکند و آنچه در ذهن خود دارد پیش روی مخاطب میگسترد.
«کوههای شمالی شهر سایههای سیاهی میشدند و فراز کوه در سیاهی آسمان پنهان میشد. تک و توک اینجا و آنجا دهقانانی دست از کار کشیده و هر یک به سویی روی داشتند توبره ای بر پشت بیلی بر دوش، یا چارپایی در پیش. گند و خسته، فصل چغندر بود دمی دیگر روشناییها از دریچههای تنگ خانهها بیروند میریخت. مارال سر به کوههای کلیدر گرداند کوههای فرونشسته در تاری شبانه کوههای پیوسته به بینالود فراتر از آن هزار مسجد پرواز خیال سرخس روزهای داغ و شبهای سرد، های و هوی محله، واق واق سگان، هرای چوپانان؛ دلاور. گله به یورتگاه بر میگشت. هنگام کوچ. پشته پشته گوسفند، دسته دسته مرد: باور کنید! چه شبهایی بودند آن شبها چه شبهایی بودند مگر تمامی داشتند؟ لحظههای کند، سمج، طولانی پرشوق پر دلهره .پر یاد پر از شتاب قلبها.»
نویسنده در این میان به تفاوت دولتآبادی و مارکز در توصیف طبیعت اشاره میکند و در اینباره میپردازد.
مارکز اهل توصیف طبیعت نیست و تنها در مواردی خاص به توصیف کلیاتی پرداخته است از جمله در صد سال تنهایی زمانی که خوزه آرکادیو همراه چند نفر که سر راهشان قرار دارد برای کشف اطراف ماکوندو میرود سرزمینهای عجیبی چنین توصیف میکند میشد در سمت جنوب باتلاقهایی گسترده بود که با نوعی پوشش گیاهی پوشیده شده بود. و بعد مرداب فوق العاده پهناوری واقع بود که بنا به گفته کولی ها انتهایی نداشت. مرداب پهناور در سمت مغرب با آبهای وسیع دیگری مخلوط که در آن ماهیهایی بزرگ با پوست لطیف و بالاتنه و سری زن مانند یافت می شدند که قایقرانان را با پستانهای زیبا و برجسته شان می فریفتند... از دامنه سنگلاخ ساحل رودخانه تا جایی که سالها قبل زره آن جا پایین رفتند و از آنجا از طریق نارنجستان وارد جنگل شدند... یکبار به مدت ده روز خورشید را ندیدند. زمین مثل خاکستر آتشفشان نرم و مرطوب گشت و نباتات و گیاهان رفته رفته تهدید آمیزتر شد صدای پرندگان و نعره میمونها دورتر شد جهان برای ابد غم انگیز شد.» این توصیف برای وصف زیبایی طبیعت نیست بلکه قصد مارکز نشان دادن مسیر مردان ماکوندو در پیش گرفته و سرانجام به نتیجه ای که عجیبی می است که خواستند نرسیده اند.
این کتاب با قیمت ۱۶۰ هزار تومان توسط انتشارات سولار در ۲۴۶ صفحه به چاپ رسیده است.