آیا توافق آتشبس میان اسرائیل و حماس عملی میشود؟

طرح جدید ترامپ برای آتشبس اسرائیل و حماس فراتر از آزادی گروگانهاست و ادارهٔ غزه را به نهادی خارجی میسپارد، اما اجرای آن به توافقهای دشوار چندلایه نیاز دارد. او با تکیه بر اجماع عربی و فشار مالی، موازنهٔ قدیمی واشنگتن و تلآویو را برهم زده و حتی دستور توقف بمباران غزه را صادر کرده است. درعینحال، حماس با کنارگذاشتن بحث خلعسلاح و تضمین خروج امن نیروها، بهدنبال تثبیت جایگاه خود در ساختار آیندهٔ غزه است و این شکاف اجرای طرح را مبهم میکند
به نقل از روزنامه هاآرتص، پیشبینی سرنوشت آتشبس میان اسرائیل و حماس کار آسانی نیست. اجرای مرحلهٔ نخست آن به ترتیبات فنی پیچیدهای نیاز دارد که هنوز در حال مذاکره است و گفتوگوهای آغازشده از جمعه در قاهره سرانجام روشنی ندارد. مهمترین و حساسترین بخش طرح یعنی سپردن ادارهٔ غزه به نهادی خارجی که احتمالاً بر پایهٔ نیرویی چندملیتی شکل خواهد گرفت فعلاً فقط روی کاغذ است و پیش از اجرا به توافقهایی بسیار دشوار و چندلایه احتیاج دارد.
تفاوت این ابتکار با مذاکرات پیشین در آن است که در طول جنگ، گفتوگوها تقریباً صرفاً بر آزادی گروگانها متمرکز بود، اما طرح تازهٔ ترامپ ابعادی فراتر دارد و کل خاورمیانه را در بر میگیرد؛ در این چارچوب، تبادل گروگانها تنها «قسط اول» معاملهای بسیار گستردهتر محسوب میشود.
گذار قدرت در خاورمیانه؛ از انحصار اسرائیل به اجماع عربی
طرح جدید ترامپ را میتوان سنگبنای سازهای چندطبقه در خاورمیانه دانست که در بالاترین طبقهٔ آن جایزهٔ نوبل صلح میدرخشد. اما پیش از رسیدن به این «سقف»، او زمین سیاست منطقه را بهشدت زیرورو کرده است. با همسو کردن خود با مواضع کشورهای عربی پیشرو از عربستان و قطر گرفته تا مصر ترامپ قدرت چانهزنی این کشورها را در برابر اسرائیل پیش انداخته و موازنهٔ قدیمی را بر هم زده است.
فهم نیازهای امنیتی اسرائیل و آمادگی این کشور برای «گشودن دروازههای جهنم» علیه حماس دیگر اولویت نخست واشنگتن نیست؛ رئیسجمهور آمریکا ادامهٔ جنگ از سوی تلآویو را بیش از آنکه ضرورتی امنیتی بداند، یک نیاز سیاسی میبیند که نمیخواهد آمریکا را درگیر کند. نقطهٔ اوج این رویکرد تازه، دستور بیسابقهٔ ترامپ به اسرائیل برای توقف فوری بمباران غزه بود؛ دستوری که تنها چند روز پس از تهدید دوبارهٔ او به «برپایی جهنم» در صورت نپذیرفتن پیشنهاد از سوی حماس صادر شد. این اعلامیه نهفقط تلآویو را شوکه کرد، بلکه رهبران عرب و حتی مقامات ارشد حماس را نیز غافلگیر کرد که چنین چرخش سریع و قاطعی را انتظار نداشتند.
در عمل، دستور ترامپ یکی از بزرگترین گرههای مذاکرات را یعنی شرطگذاری حماس برای دریافت تضمینهای آمریکایی ــ باز کرد. او بهجای تدوین «نامهٔ تضمینها» یا دادن وعدههای طولانی دربارهٔ پایان جنگ، خود جنگ را متوقف کرد و اساساً نیازی به تضمین باقی نگذاشت. هنوز روشن نیست این دستور با رهبران عرب یا با رجب طیب اردوغان هماهنگ شده بود یا نه؛ همان اردوغانی که در مراحل پایانی اختلافاتش با واشنگتن شدت گرفت و حتی این تصمیم را به نام خود ثبت کرد و مسیر پذیرش طرح از سوی حماس را هموار ساخت. اما اثر دیپلماتیک اقدام ترامپ اکنون از غزه فراتر میرود.
تا پیش از این، کشورهای میانجی مانند مصر و قطر با اعمال فشار سنگین بر حماس سعی داشتند پیشرفتی به دست آورند، در حالی که اسرائیل از حمایت کامل واشنگتن برخوردار بود. دولت ترامپ نیز در آغاز همین موضع تلآویو را پذیرفته بود که فشار نظامی تنها راه آزادی گروگانهاست. اما پیشبرد شناسایی کشور فلسطین از سوی دولتهای عربی، ایجاد «شبکهٔ عظیم مالی» با ترامپ که شامل تعهد به سرمایهگذاریهای تریلیون دلاری است و شوک جهانی از صحنههای خون و ویرانی در غزه، پایههای پارادایم قدیمی را فرو ریخت؛ همان پارادایمی که به اسرائیل اولویت دیپلماتیک و «کلید انحصاری کاخ سفید» را میداد.
در نتیجهٔ تحولات اخیر، یک «اجماع عربی» کمسابقه شکل گرفته که میتواند در اعمال نفوذ بر کاخ سفید با اسرائیل رقابت کند و در سیاست منطقهای نقشی تعیینکننده داشته باشد. کشورهایی که تا دیروز صرفاً در جایگاه میانجی بودند، امروز خود به بازیگران اصلی تبدیل شدهاند. این نخستین بار نیست که این قدرت اجماع جلوه میکند. از زمانی که ترامپ به کاخ سفید رسید، همین نفوذ تازه موجب شد احمد الشرع، رئیس جمهور سوریه بهسرعت مشروعیت بگیرد، ترامپ او را به رسمیت بشناسد و تحریمها علیه دمشق برداشته شود. همین فشار عربی یکی از عواملی بود که ترامپ را به پایان دادن جنگ اسرائیل و ایران کشاند؛ کشوری که طی دو سال گذشته مهمان دائم اتحادیهٔ عرب شده است. این فشارها نهتنها طرح «ساحل غزه» را از دستور کار خارج کرد بلکه باعث شد ترامپ اعلام کند اجازهٔ الحاق کرانهٔ باختری را نمیدهد و مرزهای اسرائیل را همانگونه که در غزه در حال ترسیم است مشخص کرد.
البته این یک بلوک عربی یکدست نیست. اختلافات ریشهدار، منافع متعارض و حتی خصومتهای متقابل درون آن فراوان است. اسرائیل گمان میکرد پس از توافقهای ابراهیم، مسئلهٔ فلسطین دیگر عربها را علیه آن متحد نمیکند، اما دوباره غافلگیر شد. اکنون پرسش اصلی این است که این کشورها تا چه اندازه میتوانند این نفوذ تازه را برای تحقق «ضربهٔ بزرگ» ترامپ بهکار گیرند و شکاف میان طرحهای روی کاغذ و واقعیت میدانی را پر کنند.
شکاف در طرح صلح؛ فاصلهٔ عمیق بین آزادی گروگانها و راهحل سیاسی
در ظاهر، طرح ترامپ نقشهای جامع بهنظر میرسد که آزادی گروگانها و زندانیان فلسطینی و برنامهٔ ادارهٔ غزه را در بر میگیرد. پیشنهاد آتشبس او عملاً حماس را خنثی کرده و مسیر مبهمی برای تشکیل دولت فلسطینی ترسیم میکند. اما در عمل، این دو مسیر مستقل از یکدیگرند و اجرای فاز نخست یعنی آزادی گروگانها مشروط به ایجاد ادارهٔ عربی یا فلسطینی در غزه یا اجرای طرح تونی بلر نیست. میان اهداف دوگانهٔ طرح ترامپ فاصلهای عمیق وجود دارد. در حالی که نقشهٔ او از یک «ادارهٔ صلح» بینالمللی سخن میگوید که خودش بهطور نمادین ریاستش را برعهده دارد و قرار است تونی بلر عملاً آن را اداره کند، حماس نگاه دیگری دارد.
از یکسو، این گروه پذیرفته در ادارهٔ موقت، غیرسیاسی و فنسالار غزه که زیر نظر نسخهای نامشخص از تشکیلات خودگردان فلسطینی شکل خواهد گرفت، نقشی نداشته باشد؛ موافقتی که ریشه در طرح مصری مارس گذشته دارد. اما از سوی دیگر، دربارهٔ جایگاه آیندهاش در ادارهٔ غزه تأکید کرده این موضوع «منوط به موضع ملی کلی و تابع قوانین و قطعنامههای بینالمللی است و باید در چارچوب ساختار ملی فلسطین که حماس بخشی از آن است بررسی شود.»