آیا اژدهای پکن بر معاملهگر نیویورکی چیره شده است؟

فرید زکریا در واشنگتن پست مینویسد آتشبس غزه موفقیتی نمایشی برای ترامپ بود، اما همین شیوهٔ دیپلماسی شخصی و معاملهمحور در برابر چین ناکارآمد است. او تأکید میکند سیاست خارجی ترامپ بر تهدید، عقبنشینی و بیثباتی بنا شده و در رقابت ساختاری با پکن، نیازمند صبر، ثبات و ائتلافسازی است. کاهش بودجهٔ پژوهش، سیاستهای مهاجرتی سختگیرانه و رویکرد واکنشی ترامپ، توان ملی و انسجام بینالمللی آمریکا را تضعیف کرده و نشان دادهاند «هنر معامله» جایگزین «معماری راهبرد» نیست.
فرید زکریا ستون نویس روزنامه واشنگتن پست و مجری شبکه سی.ان.ان
به نقل از روزنامه واشنگتن پست، آتشبس هفتهٔ گذشته در غزه را میتوان پیروزی مهمی برای دونالد ترامپ و نشانهای از کارآمدی سبک خاص دیپلماسی او دانست. ترامپ و تیمش با بهرهگیری از دیپلماسی فشرده و شخصی، موفق شدند اسرائیل را به توقف حملات خود متقاعد کنند و همزمان، قطر، مصر و ترکیه را به اعمال فشار بر حماس وادارند. برای رئیسجمهوری که شیفتهٔ نمایش و معامله است، مراسم امضای توافق در قاهره چیزی فراتر از یک موفقیت سیاسی؛ بلکه صحنهای کامل برای به نمایش گذاشتن قدرت بود.
در حالی که خاورمیانه پس از آتشبس غزه به آرامشی نسبی دست یافت، میدان اصلی تنش جهانی در شرق، یعنی روابط آمریکا و چین، دستخوش آشفتگی تازهای شد. در این جبهه، دونالد ترامپ میان تهدید و عقبنشینی و سپس سردرگمی، در نوسان بوده است. او ابتدا با لحنی تند اعلام کرد که قصد دارد تعرفههای «صددرصدی» جدیدی بر کالاهای چینی اعمال کند و حتی هشدار داد ممکن است نشست برنامهریزیشده با شی جینپینگ را لغو کند. اما وقتی پکن هیچ واکنش علنی نشان نداد، ترامپ ناگهان عقب نشست و در پیامی آشتیجویانه در شبکههای اجتماعی نوشت که «میخواهد به چین کمک کند، نه اینکه به آن آسیب برساند». اندکی بعد، مشاوران کاخ سفید اعلام کردند که نشست ترامپ و شی طبق برنامه برگزار خواهد شد
این الگوی آشنا « تهدیدهای پرسروصدا، عقبنشینیهای ناگهانی و پیامد اجتنابناپذیرِ بیثباتی و ابهام » به یکی از شاخصههای تکرارشوندهٔ سیاست خارجی دونالد ترامپ تبدیل شده است. با این حال، مشکل اصلی آن است که دیپلماسی شخصی و نمایشی ترامپ، هرچند در خاورمیانه نتایجی بهدست آورده، با واقعیت نبرد طولانی، پیچیده و ساختاری آمریکا با چین همخوان نیست.
دفترچه دیپلماسی ترامپ؛ کارآمد در خاورمیانه، بیاثر در برابر چین
دفترچهٔ تاکتیکهای او تنها در محیطهایی پاسخ میدهد که ایالات متحده اهرمهای فشار مطلق در اختیار دارد و روابط بینالمللی بر پایهٔ معاملات فردی و شخصی شکل میگیرد. در خاورمیانه، واشنگتن کنترل منابع مالی، سامانههای تسلیحاتی، چتر امنیتی، فناوری پیشرفته و حق وتو در شورای امنیت را در دست دارد. رهبران منطقه نیز از بنیامین نتانیاهو و عبدالفتاح السیسی گرفته تا رجب طیب اردوغان و محمد بنسلمان همگی چهرههایی اقتدارگرا هستند که به فشار مستقیم و پاداشهای معاملاتی واکنش نشان میدهند. این جهان برای ترامپ ایدهآل و قابل پیشبینی است؛ میتواند با یک تماس تلفنی تهدید کند، تملق بگوید و در نهایت، توافقی را به نام خود تمام کند. آتشبس اخیر میان حماس و اسرائیل نیز دقیقاً از همین جنس بود.
در نقطهٔ مقابل خاورمیانه، رقابت آمریکا و چین ماهیتی کاملاً ساختاری و بلندمدت دارد؛ جدالی میان دو قدرت بزرگ که با وابستگی متقابل اقتصادی و فناوری بههم گره خوردهاند. در چنین عرصهای، غریزهٔ سیاسی دونالد ترامپ کارایی خود را از دست میدهد. او بهجای برنامهریزی و استراتژی منسجم، بر بلوفزنی و فشار یکجانبه تکیه دارد؛ اما چین بهاندازهای قدرتمند شده که میتواند این بلوفها را بیاثر کند.
زمانی که ترامپ نخستین موج از تعرفههای گستردهٔ تجاری را اعمال کرد، پکن فوراً واکنش نشان داد و با تعرفههای متقابل و محدودیت بر صادرات عناصر کمیاب (موادی حیاتی برای صنایع دفاعی و خودروسازی آمریکا ) پاسخ داد. این واکنش نشان داد که چین میتواند در برابر فشارهای واشنگتن اهرمهای واقعی و مؤثر بهکار گیرد. البته ایالات متحده نیز ابزارهای قدرتمند خود را دارد. چین برای طراحی تراشههای پیشرفته، فناوری هوافضا و دسترسی به بازارهای غربی به آمریکا و متحدانش وابسته است. با این حال، این وابستگی دوطرفه است: خودِ ایالات متحده حدود ۷۰ درصد عناصر کمیاب، بیش از ۷۰ درصد باتریهای لیتیومیونی، بخش زیادی از نیمهرساناهای سطح پایین و داروهای حیاتی را از چین وارد میکند.
اندازه و مقیاس عظیم اقتصاد چین بهویژه در حوزهٔ تولید صنعتی، برای پکن مزیتی چشمگیر به شمار میآید. با این حال، همانطور که راش دوشی و کرت ام. کمپبل در نشریه فارِن افرز توضیح دادهاند، ایالات متحده هرچند بهتنهایی قادر به تولید همهٔ فناوریهای حیاتی نیست، اما در کنار متحدانش میتواند چنین ظرفیتی را فراهم کند. ترکیب اقتصادی آمریکا، اتحادیهٔ اروپا، ژاپن و هند بیش از ۵۰ درصد تولید ناخالص جهانی و بیش از نیمی از کل هزینههای پژوهش و توسعهٔ جهان را در بر میگیرد. این مجموعهٔ قدرتمند، در صورت همگرایی و هماهنگی، میتواند موازنهٔ مؤثری در برابر چین ایجاد کند. از همین رو، تحلیلگران بر این باورند که بهترین راهبرد در مواجهه با پکن، «مدیریت ائتلافی» ؛ راهی مبتنی بر سرمایهگذاری هماهنگ، همکاری فناورانه و بازدارندگی مشترک میان دموکراسیهای بزرگ است. اما چنین راهبردی مستلزم چیزی است که در سیاست ترامپ کمتر دیده میشود: صبر استراتژیک، ثبات در تصمیمگیری و اعتماد متقابل میان متحدان.
از هنر معامله تا معماری راهبرد؛ محدودیتهای دیپلماسی نمایشی ترامپ در برابر چین
اما کارنامهٔ دونالد ترامپ در مدیریت ائتلافها، که کلید اصلی رقابت مؤثر با چین بهشمار میرود، تیره و پرخطاست. او با اعمال تعرفههای تنبیهی بر کالاهای اروپایی و کانادایی، نزدیکترین متحدان آمریکا را از خود دور کرد و فضای همکاری فراآتلانتیکی را تضعیف ساخت. ترامپ همچنین روند بازنگری در پیمان زیردریایی آکوس(شراکتی حیاتی میان ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا در منطقهٔ هند و اقیانوس آرام) را آغاز کرد؛ اقدامی که تردیدهایی جدی دربارهٔ پایبندی آمریکا به تعهدات امنیتیاش برانگیخت. علاوه بر این، او بارها مشروعیت و ارزش ناتو را زیر سؤال برد و سه دهه دیپلماسی صبورانهٔ واشنگتن با هند را، که تنها قدرت آسیایی دارای ظرفیت اقتصادی، فناورانه و نظامی برای موازنه با چین است، بهکلی متزلزل کرد. اعمال تعرفههای سنگین بر واردات از هند، همزمان با تلاش برای نزدیکی به پاکستان نهتنها خشم دهلینو را برانگیخت، بلکه هیچ دستاورد ملموسی برای آمریکا به همراه نداشت.
جنبهٔ حیاتی هر رقابت راهبردی با چین، نه در خارج، بلکه در درون مرزهای ایالات متحده نهفته است: بازسازی توان ملی از طریق سرمایهگذاری در پژوهش، حمایت از صنایع حیاتی و جذب استعدادهای جهانی. اما عملکرد دولت ترامپ در این زمینه، تصویری نگرانکننده بهجا گذاشته است. تا سال ۲۰۲۳، بودجهٔ فدرال تحقیق و توسعه بهعنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی به حدود ۰٫۶ درصد سقوط کرد ؛رقمی که تقریباً نصف میانگین دوران جنگ سرد است. این وضعیت پیش از آن رخ داد که ترامپ در سال جاری بودجهٔ پژوهش را بیشازپیش کاهش داد و مسیر نوآوری ملی را کندتر کرد.
در همین حال، محدودیتهای ویزا و سیاستهای مهاجرتی سختگیرانهٔ دولت ترامپ باعث شده ورود دانشجویان بینالمللی به آمریکا نسبت به سال پیش ۱۹ درصد کاهش یابد؛ روندی که به معنای از دست رفتن بخشی از بزرگترین منبع نیروی انسانی و فکری آمریکا در عرصهٔ جهانی است. از سوی دیگر، بهجای حمایت هدفمند از فناوریهای بومی و صنایع نوظهور، سیاست کاخ سفید بر تعرفههای تنبیهی و اقدامات تجاری کوتاهمدت متمرکز شده است؛ رویکردی که به جای تقویت رقابتپذیری، موجب افزایش هزینههای تولید و بیثباتی بازارها شده است.
نمونهای روشن از ضعف رویکرد واکنشی و شخصی ترامپ را میتوان در سیاست واشنگتن نسبت به تایوان مشاهده کرد. نزدیک به نیمقرن است که ایالات متحده با حفظ تعادلی ظریف اما پایدار، از تایپه حمایت نظامی مؤثر بهعمل آورده، بیآنکه بهطور مستقیم پکن را تحریک کند. این موازنهٔ حساس، که پایههای آن بر ثبات راهبردی، پیامرسانی دقیق و حافظهٔ نهادی استوار است، در طول دولتهای جمهوریخواه و دموکرات حفظ شده و به یکی از ارکان اصلی نظم امنیتی شرق آسیا تبدیل شده است. اما چنین عرصهای جایی برای هیجان، واکنشهای لحظهای یا سیاستگذاری توییتمحور ندارد. هر تغییر ناگهانی در لحن یا موضع واشنگتن میتواند بهسرعت بحران نظامی و دیپلماتیک در تنگهٔ تایوان دامن بزند.
توافق اخیر ترامپ در خاورمیانه نشان میدهد که سبک شخصی و معاملهمحور او میتواند در محیطهایی که بر روابط فردی و نابرابری قدرت بنا شدهاند، دستاوردهایی کوتاهمدت و نمایشی ایجاد کند. اما رقابت با چین از بنیاد ماهیتی متفاوت دارد: روندی آهستهتر، پیچیدهتر، فنیتر و بسیار کمنمایشتر از صحنههای پرزرقوبرق خاورمیانه. در این میدان، آنچه اهمیت دارد هنر دیپلماسی حرفهای و چندلایه است و موفقیت در چنین رقابتی به صبر، استمرار و هماهنگی درازمدت نیاز دارد ؛ عناصری که با رفتار هیجانی و لحظهای ترامپ سازگار نیستند.
رقابت با چین نه فقط نبردی اقتصادی یا فناورانه، بلکه آزمونی برای توان راهبردی آمریکا در حفظ رهبری جهانی است. نادیده گرفتن این واقعیت و ادامهٔ همان الگوی سیاستورزی که ترامپ در کشورهای خلیج فارس بهکار میگیرد، میتواند برای واشنگتن پرهزینه باشد. زیرا در نهایت، ایالات متحده درخواهد یافت که «هنر معامله» نمیتواند جایگزین «معماری راهبرد» شود.