کد خبر: ۸۵۵۲۶
تاریخ انتشار: ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۳
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۶

سرنوشت بازيگران سريال ماندگار «ساعت خوش» چه شد؟

برترين ها/ همه با هم آمدند اما امکانش نبود که همه با هم تا آخر خط بروند. حالا هرکدام شان يک گوشه مشغول اند. بعضي ها در اوج قله، بعضي ها در دامنه. عده اي هم مثل پوپک و داوود رفته اند و فقط فرصت يک «آه» در حسرت شايستگي هايشان براي ما باقي مانده است. از گروه معروف «ساعت خوش» حرف مي زنيم، اولين سلبريتي هاي تلويزيون ايران در سال هاي پس از انقلاب. بنيانگذاران موج جديد طنزهاي تلويزيوني که بعد از يک روند 20 ساله امروز به بيمارستان حاشيه رسيده است.

درست يا غلط، آنها بخش مهمي از تاريخ طنزهاي نمايشي در ايران اند. 20 سال بعد از آن شروع توفاني، برخي از آنها هنوز در ساعت خودش به سر مي برند و عده اي ديگر به خاطرات خوش بدل شده اند. بررسي سرگذشت آنها و سرنوشتي که هرکدام شان در اين دو دهه پيدا کردند چالش جذابي است. جذاب، شايد به اندازه جاسوسي در سرنوشت پينک ها و بيتل ها...
حميد لولايي
در جمع پديده هاي ساعت خوش که همگي چهره هاي جوان و نوظهوري بودند، حميد لولايي با سن و سالي بالاتر از ديگران تنها کسي بود که سال هاي جواني را پشت سر گذاشته و به ميانسالي رسيده بود. شايد حتي با ديدن او در آن جمع، تصور مي شود سازندگان برنامه يک عاقله مردِ باتجربه را در ميان گروهي جوان و سرخوش جا داده اند تا مراقب رفتارهاي خام جوان ها باشد! اگرچه، لولايي نشان داد در شيطنت و سرخوشي هيچ دست کمي از جوان ترها ندارد.
او بعد از دوران ممنوع الکاري ديگر هرگز با مهران مديري کار نکرد اما با حضور در آثار ديگران يکي از پرکارترين بازيگران طنز تلويزيوني طي اين دو دهه لقب گرفت.
نادر سليماني
خان دايي جانِ تپل مپل و مهربان ساعت خوش که مهران مديري او را از بين دانشجويان فرهنگسراي نياوران در آن سال ها کشف کرده بود. جالب اين که نادر سليماني وقتي اولين بار با پيشنهاد حضور در ساعت خوش مواجه شد به اين پيشنهاد روي خوش نشان نداد! چون او اساسا علاقه اي به بازي در کارهاي طنز نداشت و ترجيح مي داد شانس خودش را در درام هاي جديد و نمايش هاي کلاسيک امتحان کند.
او بعد از دوران ساعت خوش و ممنوعيت کاري، چند سالي از مهران مديري دور افتاد اما از باغ مظفر دوباره به جمع ياران مديري بازگشته و مجموعا در 8 مجموعه از کارهاي اين کارگردان حضور داشته است. سليماني مرد خانه و خانواده است و بعد از ازدواج موفقي که در همان دوران ساعت خوش داشت در کنار همسر و دو فرزندش زندگي خانوادگي باثباتي را سپري مي کند.
نيما فلاح
اغلب مخاطبان تلويزيون اولين بار او را در جنگ 77 ديدند. به خصوص با ايفاي تيپي که هميشه از روي درخت با گزارشگر تلويزيون مصاحبه مي کرد و نگران افتادن بود: «بهرام، نيفتم!» اما شايد خيلي ها نمي دانند که سابقه او هم به دوران ساعت خوش و بازي در اولين مجموعه بازي طنز مهران مديري باز مي گردد. نيما فلاح در ساعت خوش نقش هاي کوتاهي داشت و مهم ترين حضورش بازي در آيتم هاي مربوط به کارآگاه درک بود. يعني زماني که به جاي داوود اسدي قرار گرفت تا ايفاگر نقش «هِنري» دستيار کارآگاه باشد.
رضا عطاران
ستاره اي که امروز در سطح اول سينماي ايران مي درخشد، يکي ديگر از بازيگران مجموعه ساعت خوش و پديده هاي معرفي شده در آن برنامه بود. حضور رضا عطاران در ساعت خوش آن قدر علاقه مندانه و پرانرژي بود که مي گويند حتي شب ها هم در لوکيشن اين مجموعه در اميرآباد تهران مي خوابيد و به خانه نمي رفت! او از فکل هاي مرتفع (!) در زمان ساعت خوش تا چهره جاافتاده امروزش مسيري طولاني را طي کرده است. مسيري که نويسندگي و کارگرداني سريال هاي طنز در تلويزيون و بازي و کارگرداني در سينما را هم شامل مي شود.
عطاران هم جزو آن دسته از ساعت خوشي ها است که بعد از آن دوران هرگز با مهران مديري کار نکرد. مديري و عطاران طي اين سال ها فقط يک بار آن هم در يک سريال جدي و صرفا به عنوان دو بازيگر مقابل هم قرار گرفتند. در سري دوم از سريال خانگي «قلب يخي» که عاقبت خوشي نداشت و به شکل عجيبي نيمه کاره ماند.
سعيد آقاخاني
از اوج تا فرود، و از فرود تا اوج دوباره، مسير سخت اما شيريني بود که سعيد آقاخاني در عالم هنر طي کرد و امروز در نقطه اي ايستاده که خيلي ها آرزويش را دارند.
پررنگ ترين خاطره اي که از حضور او در ساعت خوش به جا مانده بازي هايش در آيتم هاي سريالي «سعيد و خان دايي» است که او سعيدش بود و نادر سليماني خان دايي اش. با پايان ساعت خوش و پراکنده شدن آن گروه، مسير سعيد آقاخاني در بازيگري ديگر با سريال هاي مهران مديري تلاقي نکرد و او راه خودش را در عالم هنر پيش گرفت. مدتي به دليل گرفتاري هاي شخصي کم کار شد تا اين که با کارگرداني سريال هاي طنز در تلويزيون دوباره به دوران پرکاري بازگشت.
در دوران جديد، دامنه کاري سعيد آقاخاني از تلويزيون به سينما هم کشيده شد. او فيلم «لامپ 100» را کارگرداني کرد و با بازي در «من ديه گو مارادونا نيستم» و «خداحافظي طولاني» عيار بالاي بازيگري اش را در سينما نشان داد.
همين دو سه ماه قبل، وقتي روي سن رفت تا سميرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول را از جشنواره فيلم فجر بگيرد، مهران مديري از او با عنوان «عزيز دل من» ياد کرد و درباره اش گفت: «پير شده... کچل شده... زشت شده...» اما بعيد است در آن لحظات کسي به پيري و زشتي چهره اش دقت کرده باشد. چون همه هوش و حواس شان به سيمرغ درخشاني بود که سعيد در دست داشت، و به مسير سختي که براي رسيدن به اين لحظه طي کرده بود؛ از آن پايين پايين، تا آن بالاي بالا.
نصرالله رادش
او محبوب ترين ستاره ساعت خوش بود. شايد به دليل نقش هاي موثري که در اولين قسمت هاي مجموعه به او رسيد، شايد به دلي جنون جاري در جست و خيزهاي کودکانه اش و شايد به خاطر اشعار بي معنا اما جذابي که مي خواند، او بيش از باقي همکارانش توي چشم بود. در آيتم هاي ساعت خوش، بازيگران همديگر را با نام واقعي صدا مي زدند اما در مورد نصرالله رادش استثنائا به جاي نام کوچک از فاميل او استفاده مي شد.
شايد هم يکي از دلايل اين که او بيش از بقيه در ذهن مخاطب جا خوش مي کرد همين بود که «رادش» نام خاص و گوش نوازي است و به هر حال پيش از او کسي در دنياي هنر نبوده که رادش صدايش کرده باشند! اين جنوبي متولد آذرماه، بعد از ساعت خوش و طي شدن دوران ممنوعيت، چندسالي از مهران مديري دور اتفاد تا اين که با «باغ مظفر» دوباره به عرصه طنزهاي نودشبي برگشت. در اين فاصله رادش در کارهاي ديگري ظاهر شد که از ميان آنها «روزگار جواني» از اقبال و محبوبيت فراواني نزد مخاطبان برخوردار بود.
او هم از جمله بازيگراني است که به نظر مي رسد هنوز بخش زيادي از توانايي ها و استعدادهايش در بازيگري دست نخورده باقي مانده و فرصت بروز پيدا نکرده اند. شايد آن شعر معروف ناظم حکمت که «زيباترين شعرها را هنوز برايت نگفته ام... و زيباترين روزهايمان را هنوز نديده ايم» وصف حال خوبي باشد براي نصرالله رادش، که اين همه کار خوب از او ديده ايم، اما خوب ترين کارش را هنوز نديده ايم.
ارژنگ اميرفضلي
در گروه جوان ساعت خوش، ارژنگ اميرفضلي تنها کسي بود که از يک خانواده هنري مي آمد و پدرش (مرحوم حسين اميرفضلي) بازيگر و صداپيشه مطرحي بود. ارژنگ علاوه بر بازي در ساعت خوش، بخش زيادي از کار نگارش آيتم ها را هم به همراه داوود اسدي انجام مي داد. ارژنگ شايد اولين کسي بود که بعد از انقلاب اسلامي با شکل و شمايلي متفاوت و موهايي بلند و مجعد روي صفحه تلويزيون ظاهر مي شد.
شايد آيتم جالبي که ارژنگ به عنوان خريدار به بازديد آپارتمان مي رفت و فروشنده او را به در و ديوار و ستون هاي خانه مي کوبيد، هنوز از خاطر علاقه مندان ساعت خوش پاک نشده باشد. ارژنگ هم مثل عطاران و لولايي و... بعد از دوران ساعت خوش ديگر در کنار مديري قرار نگرفت و آينده هنري اش را در کارهاي ديگري جست و جو کرد. کارهايي که از ميان آنها اخراجي هاي مسعود ده نمکي بيش از بقيه ديده شده و براي ارژنگ شهرت به همراه آورده است.
رامين ناصرنصير
در زمان ساعت خوش يکي از بازيگران درجه دوم اين مجموعه بود. اما بعد از پايان دوران محروميت، نزديک ترين فرد به مهران مديري شد و در «جنگ 77» و «پلاک 14» و «ببخشيد شما» علاوه بر نقش هاي مهمي که بازي مي کرد دستيار اول کارگردان هم بود.
اجراهاي جالبش به عنوان استاد ادبيات که با هجو فرهنگستان زبان فارسي واژه هاي جايگزين را معرفي مي کرد، از يادگارهاي همان دوران محسوب مي شوند. بعد از آن دوران رامين ناصرنصير به مرور از مديري فاصله گرفت و از سال 78 تاکنون اين دو نفر هيچ همکاري مشترکي با يکديگر نداشته اند. البته دوري از مديري براي او به معناي دوري از مجموعه هاي طنز نبود. او در «زن بابا»ي سعيد آقاخاني به عنوان بازيگر حضور داشت و «خانه اجاره اي» را هم شخصا کارگرداني کرد.
فاطمه هاشمي
سبک آيتم هاي ساعت خوش به گونه اي بود که بازيگران زن کمتر فرصتي براي ابراز وجود و درخشش در اين مجموعه پيدا مي کردند. در ساعت خوش، گل طلايي را هميشه بازيگران مرد مي زدند و براي خانم ها وظيفه اي بيشتر از تعارف کردن چاي و نشان دادن ري اکشن باقي نمي ماند. به همين دليل از فاطمه هاشمي خاطره واضح و شفافي از دوران حضور در ساعت خوش در اذهان باقي نمانده است. اما او يکي از قديمي ترين بازيگران اين حوزه و از اولين زناني است که به کار در مجموعه هاي طنز دعوت شدند. فاطمه هاشمي را اين روزها با «در حاشيه» و در نقش خدمتکار بيمارستان مي بينيد که دائما جاروبرقي به دست در حال تردد است.
داوود اسدي
افسوس، تنها واژه اي است که با شنيدن نام داوود اسدي به ذهن مي آيد. او يکي از بااستعدادترين و خلاق ترين اعضاي گروه ساعت خوش بود که علاوه بر بازي در اين مجموعه کار نگارش و طراحي بخش زيادي از آيتم ها را هم انجام مي داد. داوود با توانايي و استعدادي که در نوشتن و نقاشي داشت مي توانست بيش از اين ها به خلق آثار جذاب هنري بپردازد اما خيلي زود از ميان ما رفت و عالم هنر فرصت نکرد حتي نيمي از توانايي هاي بالقوه او را به فعل برساند.
آنهايي که با داوود از نزديک حشر و نشر داشته اند همگي بر اين نکته اذعان دارند که او ذاتا هنرمند بود اما براي مارکتينگ و عرضه هنرهايش نه برنامه مدوني داشت و نه انگيزه آنچناني. خب بعضي ها اساس مجنون تر از آن هستند که عقل معاش داشته باشند. داوود هم يکي از آنها بود. روحش شاد.
پوپک گلدره
يکي ديگر از ياران از دست رفته تيم ساعت خوش و يکي از حسرت هاي به جا مانده براي آن هايي که با هنرمندي هايش آشنا بودند پوپک گلدره از نسل اول بازيگران طنز تلويزيون و از اعضاي تيم ساعت خوش بود. بعدها کم کم بازيگري دراين ژانر را رها کرد و ايفاي نقش هاي جدي تري را به عهده گرفت.
با ايفاي نقش دريا در مجموعه تلويزيوني «دنياي شيرين دريا» به شهرت رسيد و در فيلم هاي مهمي چون «آخر بازي» (همايون اسعديان)، «سيندرلا» (بيرنگ و رسام) و «موج مرده» (ابراهيم حاتمي کيا) بازي کرد. او در بيست و هفتم فروردين ماه 1385 در سن 35 سالگي بر اثر سانحه تصادف از دنيا رفت. در حالي که هنوز حرف هاي فراواني براي گفتن روي صحنه داشت.
رضا شفيعي جم
از ساعت خوش تا امروز، همکاري رضا شفيعي جم با مهران مديري روي يک نمودار سينوسي حرکت کرده است. او در اولين کارهاي مديري بعد از دوران ممنوعيت حضور نداشت. اما از نقطه چين دوباره به تيم مديري بازگشت و اين همکاري را در 5 پروژه متوالي با مهران مديري ادامه داد. اتفاقا در اغلب اين کارها رضا شفيعي جم به ستاره اصلي کار بدل شد و با بامشاد (در نقطه چين)، کامبيز باغي (جايزه بزرگ)، قل مراد (باغ مظفر) و حتي دکتر کيوان (شب هاي برره) محبوب ترين چهره مجموعه بود. او يکي از تواناترين بازيگران طنز ايران در زمينه تيپ سازي است. به شرطي که با حضور در تله فيلم ها و مجموعه هاي بي کيفيت اعتبار خودش را به حراج نگذارد.
يوسف صيادي
مي گويند يکي از خوش پوش ترين اعضاي ساعت خوش بوده و اهميت زيادي به تيپ و لباسش مي داده است. او البته از نظر زيبايي ظاهر و چهره، جزو اعضاي درجه يک گروه محسوب نمي شد و بعيد است که حتي خودش هم ادعايي در اين زمينه داشته باشد. اما آن طور که مي گويند اين کاستي را با دقت در انتخاب لباس و ست کردن رنگ ها جبران مي کرده است.